نشسته ام؛ به او نگاه میکنم.
و او نگاه میکند؛
به آنکه من نرسم گرچه جان کنم،
به "بازمانده یِ" گرد و غبار "او"...
*
به "او" نگاه میکند؛
دلم خروش میکند
دهان سکوت میکند
سرم سقوط میکند
و شب غروب میکند!
*
به من نگاه میکند و مست میشوم
و باز نگاه میکند و سست میشوم
(ز فکر کشتن "او" من جدا شوم!)
*
و باز شروع میکند...!
(به او نگاه میکند)
*
هه!
خودم